مدح و مرثیۀ امام موسی کاظم علیهالسلام
تو را بردند نامردان؛ از این زندان به آن زندان شدی با خونِ دل مهمان؛ از این زندان به آن زندان شنیدم در غل و زنجیر با توهینِ پی در پی تو را انداخت زندانبان از این زندان به آن زندان مناجاتت دو چندان شد! پس از هر سجدهات می رفت صدای جذبۀ قرآن؛ از این زندان به آن زندان به جای آه و نفرین ذکر میگفتی و جاری شد دعای بارشِ باران؛ از این زندان به آن زندان عبایت را کشیدند و امان از هتک حرمتها شدی حیران و سرگردان؛ از این زندان به آن زندان به دست سِندی بن شاهِک ملعون زمین خوردی بمیرم! با تنی لرزان؛ از این زندان به آن زندان سکوت و کظم غیظَت، زهرِ دشمن را دو چندان کرد چه مظلومانه دادی جان؛ از این زندان به آن زندان به یادِ جدّ لب تشنه گلویَت سوخت و خواندی چه روضه با لبِ عطشان؛ از این زندان به آن زندان! |